پيام
+
همين که *دستش* رو به *پاهام* نزديک کرد از جا پريدم و گفتم چيکار ميکني ؟!
گفت : ميخوام *پاهاتو بشورم*
گفتم : مگه خودم دست ندارم که تو پاهامو بشوري *اونم پاهايي به اين کثيفي* !
شروع کرد به *التماس* کردن و *قسم* دادن و*گريه* کردن ...
*راضــــي* شدم ...
.
*برکت زندگي ام* ...
.
*چهلمين پست* وبلاگم با *چهلمين روزت* پيوند خورد ... شايد نظري کرده اي *عزيزم* ...
.http://takbir.ParsiBlog.com/Posts/40/
.
.

آسمان قلب
91/10/26
/منم گداي فاطمه.س./
خيال کردم شما مشرف شدين! / خوش بحال زندگيشون... :-S
خليل سعيدي
تقبل اللله..... " روز "اربعين بي هيچ گونه تاريکي با تمام وضوح روشنگر راهتان باشد. انشالله
*ميثم*
به به... خوشا ...
شبر
بده دل يه مومنو شاد کنم ؟! : )
شبر
همون يکي مهمه :)
هادي قمي
هوم.م.م.م.م.م.