سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لینک دوستان


گاهی وقت ها که از کار خسته میشوم


آن زمانی که درون آینه میبینم مویی در سر و صورتم سفید شده


گاهی وقت ها که چشمانم از شدت خستگی سرخ میشود و میسوزد


گاهی که از بی خوابی و کار سنگین سر درد میگیرم


آن زمانی که از بی پولی و کارهای روی زمین مانده اشکم سرازیر میشود


آنجایی که بعضی از دوستان و دانش آموزان و مسئولین


خسته نباشیدی حواله ام میکنند


روز ها و شبهایی که در جاده های بدون انتها برای انجام کاری میروم


درحالیکه درون جلسه ای صحبت میکنم


آن موقعی که فکر نابی به ذهنم خطور میکند


زمانی که ثمرات خوب کارهایم را میبینم


آنجایی که مردم محروم دورم را میگیرند و مرا در آغوش میگیرند


و برایم دعا میکنند


بعضی وقت ها ...


بعضی وقت ها ...


بعضی وقت ها ...


با خودم میگویم : من عجب انسان خاصی هستم !


چه کارهای بزرگی کرده ام!


یعنی واقعا کسی هست که به اندازه من برای امام زمانش مفید باشد


یعنی این همه زحمات من قابل جبران است ؟


چقدر امام زمان از داشتن سربازی مثل من لذت میبرد!


چقدر من خوبم ...


.


اما آن روز


با وزیدن باد تندی تمام ابرهای این توهمات از آسمان روحم کنار رفت


و فهمیدم هیچ نیستم به جز


یک نصفه بنده ی ناچیز و کوچک و نا توان و پر ادعا


.http://www.parsiblog.com/Main.aspx


برای تقدیر از تمام آنچه که در بالا گفتم دعوت شدم به مشهد الرضا علیه السلام


و در آن جمع عظیم انسان هایی را دیدم


که فراتر از من و بزرگ تر از من کار میکنند


ولی بدون ادعا و خالص و عاشق



انسان هایی که


با دست های خالی

و دل های پر از امید و بندگی خدمت میکنند


بچه هایی که نور صورت های سیاه شده و آفتاب خورده یشان ،


نشانه خوبی بود برای فهمیدن اوج بندگیشان


بچه هایی که حتی فارسی صحبت کردن هم خیلی بلد نبودند


اما زبان خدا را خوب میدانستند


بچه هایی که حتی با داشتن نقص بعضی از اعضای بدنشان


کارهایی کرده بودند و میکنند که برای عقل قابل تجزیه نبود



و با دیدن آنها به حالشان غبطه خوردم و آرزو کردم که مثل آنها باشم


و فهمیدم که این همایش را


خودِ خودِ خدا


برای شکستن یک مدعی مثل من شکل داده است



و همانجا از محضرش توبه


و سپس شکر کردم و ...


و هزاران بار


این جمله شهید آوینی برایم تداعی شد :


آنانکه گمان می کنند از حد انجام وظیفه فراتر رفته اند


گرفتار عُجب اند


و آنکه گرفتار عجب است از حق باز می ماند ...





[ شنبه 92/6/23 ] [ 12:21 عصر ] [ شبر ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

مرغ باغ ملکوتم ...

طلبه ای عادی هستم که شانزده سال فیض حضور در لشکرگاه امام زمان را دارم و از دار دنیا یک دل عاشق دارم و یک امید و آن هم خدمت به اسلام و کشور اسلامی
تـــــکــبـیـر
تکبیر فریادی برای بیداری کسانی که بزرگتر از او کسی را میپرستند ... و فریادی برای رهای از هرچه غیر اوست ...

بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 27
کل بازدیدها: 278398