سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لینک دوستان

غبار فضای ماشین رو پر کرده بود

دو تا بچه ی حدودا ده ساله به خاطر شدت فشار تصادف از هوش رفته بودند

و افتاده بودند پشت صندلی راننده

صندلی جلوی ماشین شکسته بود و دوشک کف صندلی عقب از جا کنده شده بود

ماشین پر بود از شیشه شکسته و خون

درب ماشین قفل شده بود و باز نمیشد

صدای جیغ و فریاد کسانی که بیرون ماشین ایستاده بودند

باعث شده بود صدا به صدا نرسه 

همه چیز به هم ریخته بود

.

با عجله خودم رو به ماشین رسوندم

چند نفری که دورماشین ایستاده بودند رو کنار زدم

و هرطوری بود در رو باز کردم و بچه ها رو از زیر صندلی بیرون اوردم

.

روی صندلی عقب نشسته بود

یه خانم میان سال با یه چادر رنگی با گل های کوچیک تیره

تصادف تغییری توی حجابش ایجاد نکرده بود

از رنگ پریده صورتش مشخص بود که درد  تمام وجودش رو گرفته بود

اما همه دردها رو پشت لبان به هم دوخته شدش جمع کرده بود و بروز نمیداد

.

میخواستم زیر بغلش رو بگیرم و از ماشین بیرون بیارمش

اما هیبتش منو سرجام میخکوب کرد و اجازه نداد بهش دست بزنم

سرم رو به صورتش نزدیک کردم و گفتم :

خانم دستتون رو بدید به من تا از ماشین بیرون بیارمتون

.

نگاهی به من کرد

حس کردم به خاطر شدت تصادف نمیتونه درک کنه دارم چی میگم

محکم سر جاش نشسته بود

با دست به سمتش اشاره کردم که دستتون رو به من بدید

باز هم فقط نگاه کرد و بعد از چند لحظه سرش رو به نشانه عدم تمایل به این کار تکون داد

.

دیگه نمیدونستم چیکار کنم

یک دفعه خیلی آروم و سنگین و با احتیاط دستش رو روی صندلی گذاشت

و با سختی خودش رو حرکت داد و به سمت در اومد

.

من که با زانو روی صندلی تکیه داده بودم

سریع از داخل ماشین خارج شدم و راه رو برای بیرون اومدنش باز کردم

آروم آروم و با تمام دردی که از این پهلو و اون پهلو شدنش نمایان بود

خودش رو به نزدیک در رسوند

و از اون به بعد خانم ها کمکش کردند و از ماشین بیرون اومد

.

مبهوت عفت و حیای این زن شده بودم

آمبولانس ها رسیدند و من هم که دیگه کاری نداشتم به سمت ماشین پدر برگشتم

و سوار شدم

.

مادرم صدا زد :

وای همه لباست خونی شده ...

جوابی ندادم

مبهوت عفت و حیای این زن شده بودم ...

 


 


[ پنج شنبه 92/7/25 ] [ 9:50 عصر ] [ شبر ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

مرغ باغ ملکوتم ...

طلبه ای عادی هستم که شانزده سال فیض حضور در لشکرگاه امام زمان را دارم و از دار دنیا یک دل عاشق دارم و یک امید و آن هم خدمت به اسلام و کشور اسلامی
تـــــکــبـیـر
تکبیر فریادی برای بیداری کسانی که بزرگتر از او کسی را میپرستند ... و فریادی برای رهای از هرچه غیر اوست ...

بازدید امروز: 20
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 283104