یادش بخیر آن روزها با آن لنگ قرمز و پاره و نمناک و کمی چرک ؛
خاک های رویت را تمیز میکردم و غر و هن و هون نثارت میکردم و از رنگ مشکی ات می نالیدم ...
یادش بخیر که هر روز به دردی مبتلا میشدی
یک روز قفل مرکزی ات خراب میشد یک روز استارت نمیخوردی یک روز بالابر های برقی ات کار نمیکرد
یک روز هم وسط راه بیخود و بی جهت جفت راهنما میزدی
و همه حاج و واج نگاه میکردند که چرا جفت راهنما میزنم
و من هم با اعتماد به نفس کامل فقط به جلو نگاه میکردم و زیر چشمی به تو چپ چپ نگاه میکردم
و من هم البته هر روز ارواح طیبه یکی از کارخانه های خودرو ساز را از کلمات بوق ناک خودم بهره مند میکردم
اما عجب دور و زمانه ای شده
چه با کلاس شده ای این روزها
شنیده ام این روزها اصلا کسی را تحویل نمیگیری
شنیده ام شده ای مد ماشین های بالا شهر و جلوی قیمتت کلی صفر اضافه شده
شنیده ام از کنار الگانس هم که رد میشوی دیگر بوق نمیزنی و نیش ترمزی به عنوان بکش کنار باد بیاد نثارش میکنی
شنیده ام این روزها دیگر با شامپو بدن لاستیک هایت را ماساژ میدهند
شنیده ام آنقدر گران شده ای که نمایشگاه های ماشین روی شیشه ات نوشته اند فروشی نیست
شنیده ام داری پای به پای دلار میروی آن بالا بالا ها
شنیده ام دیگر واحد شمارشت از عدد به فروند تغییر کرده
راستی دیگر چیزی نمانده به دیه یک انسان کامل برسی شاید هم از این به بعد واحد شمارشت هم نفر بشود.
اعتماد به نفست را حفظ کن جایگاه تو خیلی بالاتر از این حرف هاست
عجب دور و زمانه ای شده یاد این آیه افتادم که تعز من تشاء و تذل من تشاء
بالاخره مشخص نیست دنیا چطور بگردد شاید باز هم از این بالاتر رفتی و سیمرغی شدی برای خودت
پراید جان حالا که دیگر برای خودت کسی شده ای بیا و بزرگواری کن و حلالم کن
حلالم کن به خاطر تمام بد و بیراه هایی که نثارت کردم
حلالم کن به خاطر سرعت 170 کیلومتری ای که با هم رفتیم
و هرچه داد و بیداد کردی که جان مادرت بی خیال گاز شو دست بر نداشتم
حلالم کن به خاطر تمام روزهایی که کثیف و خاکی گوشه کوچه افتاده بودی
و حلالم کن به خاطر اینکه به این روز افتادی (صحنه تصادف وحشتناک سال 89 / اتوبان تهران - کرج )
پی نوشت تصویر : این پرایدِ مرحوم یک پراید تر و تمیز و سالم و صندوق دار بود
[ چهارشنبه 91/11/18 ] [ 11:36 عصر ] [ شبر ]
[ نظرات () ]
|
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |