سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لینک دوستان

از نجف پیاده و پا برهنه راه افتاده بودم ...

 

پاهام درد گرفته بود و به شدت کثیف شده بود ...

 

 

کنار یکی از ایستگاه های صلواتی بین راه ایستادم تا استراحت کنم ...

 

با عربی دست و پا شکسته از یکی از افراد مستقر در ایستگاه پرسیم : دستشویی کجاست پاهامو بشورم ؟

 

 

جواب داد : دستشویی چرا ؟ همین جا بشین من آب میارم برات ...

 

بعد از چند دقیقه برگشت با یه ظرف آب و یه تشت ...

 

 

روی صندلی نشته بودم و داشتم استراحت میکردم ...

 

تشت رو زیر پاهام گذاشت و همین که دستش رو به پاهام نزدیک کرد از جا پریدم و گفتم چیکار میکنی ؟!

 

 

گفت : میخوام پاهاتو بشورم خب !

 

گفتم : مگه خودم دست ندارم که تو پاهامو بشوری اونم پاهایی به این کثیفی رو !

 

 

شروع کرد به التماس کردن و قسم دادن و حتی نزدیک بود گریه کنه ...

 

راضی شدم که اون پاهامو بشوره ...

 

 

روی صندلی نشستم و تشت رو زیر پاهام گذاشت و شروع کرد با دقت شستن

 

با جون و دل داشت پاهامو میشست انگار داره رینگ بی.ام.و شخصی شو میشوره

 

 

پاهام تمیز تمیز شده بود ؛ آب داخل ظرف هم تمام شد ؛ تشت هم پر شده بود از آب سیاه رنگی که افاضه پاهای من بود ...

 

تشت رو از زیر پاهام برداشت و گوشه ای گذاشت

 

 

رفتم به سمت تشت تا ببرمش بیرون و بریزم و تشت رو بشورم ... دیگه خیلی شرمنده شده بودم

 

بلند گفت : چیکار میکنی ؟!

 

 

گفتم میخوام آب تشت رو خالی کنم

 

گفت : آب اون تشت مال منه ؛ نیازش دارم ؛ بذار همون جا باشه

 

 

با تعجب گفتم : میخوای چیکارش کنی ؟! اونم آبی به این کثیفی رو ؟!

 

گفت : وقتی رفتم پای زمین کشاورزی با خودم میبرم میریزم پای محصول

 

 

گفتم چرا ؟!!!

 

گفت : خاک پای زائرای اباعبدالله برکت زندگیه ...

 

خاطره ای از پیاده روی اربعین امسال ( مربوط به یکی از دوستان ) 

 

 


[ یکشنبه 91/10/17 ] [ 8:10 عصر ] [ شبر ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

مرغ باغ ملکوتم ...

طلبه ای عادی هستم که شانزده سال فیض حضور در لشکرگاه امام زمان را دارم و از دار دنیا یک دل عاشق دارم و یک امید و آن هم خدمت به اسلام و کشور اسلامی
تـــــکــبـیـر
تکبیر فریادی برای بیداری کسانی که بزرگتر از او کسی را میپرستند ... و فریادی برای رهای از هرچه غیر اوست ...

بازدید امروز: 44
بازدید دیروز: 19
کل بازدیدها: 278496