سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لینک دوستان

 

کوچک بود و زیبا ...

 

مرد اعرابی از بیابان صیدش کرده بود و وقتی زیبای اش را دید تصیم گرفت آن را برای هدیه به حسن و حسین به نزد پیامبر ببرد ...

 

بچه آهو را در دست ؛ راهِ خانه ی پیامبر در پیش گرفت ...

 

 

به محضر پیامبر شرفیاب شد و هدیه اش را تقدیم کرد و پیامبر هدیه اش را قبول کرد و برایش دعا کرد ...

 

امام مجتبی علیه السلام که در همان نزدیکی بود وقتی متوجه حیوان شد به نزد پیامبر آمد و شروع کرد به نوازش بچه آهو و به سرعت با او انس گرفت و پیامبر هم آن حیوان ناز و زیبا را به او

هدیه داد و امام مجتبی هم با خوشحالی بچه آهو را در آغوش گرفت و رفت ...

 

 

بازی با بچه آهو ، بازیِ شیرینی بود که امام مجتبی را به خود مشغول کرده بود ...

 

زمانی نگذشت که امام حسین علیه السلام از راه رسید و برادرش را دید که در حال بازی با آهوی کوچک و زیبا است ...

 

 

پرسید : برادر جان این بچه آهو را از کجا آورده ای ؟

 

-          این را جدمان رسول الله به من هدیه داده 

 

 

ابا عبد الله با شنیدن این کلام دوان دوان خود را به پیامبر رساند و عرض کرد : یا رسول الله به برادرم یک بچه آهو داده ای و به من نداده ای ؟!

 

من هم بچه آهو میخواهم ... من هم بچه آهو میخواهم ... من هم بچه آهو میخواهم .... من هم بچه آهو میخواهم

 

 

حسین دست بردار نبود و خواسته اش را تکرار میکرد و پیامبر هم سعی میکرد با ملاطفت و شوخی های کودکانه او را به چیز دیگری مشغول کند تا از خواسته اش منصرف شود

 

حسین که دید خواسته اش بی جواب مانده ، بعض گلویش را گرفت و نزدیک بود که اشک بر گونه های مقدسش جاری شود ...

 

 

که ناگهان صدای همهمه و فریاد از مقابل در مسجد توجه همه را به خودش جلب کرد ...

 

یک آهو بود که به همراه بچه آهویی کوچک و زیبا خود را از بین مردم عبور داد و وارد مسجد شد و خود را به حضور پیامبر رساند ...

 

 

با زبان عربی فصیح شروع به صحبت با پیغمبرکرد و عرضه داشت :

 

یا رسول الله دو فرزند داشتم که یکی را صیادی صید کرد و آن را نزد شما آورد و برایم همین یک بچه آهو ماند ...

 

 

لحظاتی قبل مشغول شیر دادن به این فرزندم بودم که ناگهان صدایی شنیدم که میگفت :

 

آهو عجله کن عجله کن و خودت را به پیامبر برسان. حسین در مقابل پیامبر ایستاده و به خاطر نداشتن بچه آهو بغض گلویش را گرفته و نزدیک است که گریه کند و تمام ملائکه سر از عبادت

 

برداشته اند و اگر حسین گریه کند تمام ملائکه گریه میکنند ...

 

آهو عجله کن قبل از اینکه اشک بر صورت حسین جاری شود ...

 

 

یا رسول الله به خاطر همین ندا بود که به همراه فرزندم با سرعت به سمت شما حرکت کردم و زمین در زیر قدم هایم با سرعت میگشت و با چشم به هم زدنی به نزد شما رسیدم ...

 

و خدا را شکر میگویم که قبل از اینکه اشک بر صورت حسین جاری شود خود را به شما رساندم ...

 

 

بچه آهو را به خدمت اباعبدالله تقدیم کرد و حسین هم خوشحال مشغول بازی با بچه آهو شد و پیامبر برای آهو دعا کرد و مسجد پر شد از صدای تکبیر و تهلیل ...

.

.

.

آه ...

 

و کجا بودند ملائکه آسمان وقتی حسین بالای سر علی اکبرش زار زار میگریست ...

 

ولدی علی .... ولدی علی ... ولدی علی ...

 

بحار الانوار / جلد 43 / صفحه 312      خصائص الحسینیه / عنوان 9 / شباهت 38 به کعبه

 

(با مقداری دخل و تصرف)

 


[ یکشنبه 91/9/19 ] [ 11:32 عصر ] [ شبر ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

مرغ باغ ملکوتم ...

طلبه ای عادی هستم که شانزده سال فیض حضور در لشکرگاه امام زمان را دارم و از دار دنیا یک دل عاشق دارم و یک امید و آن هم خدمت به اسلام و کشور اسلامی
تـــــکــبـیـر
تکبیر فریادی برای بیداری کسانی که بزرگتر از او کسی را میپرستند ... و فریادی برای رهای از هرچه غیر اوست ...

بازدید امروز: 30
بازدید دیروز: 18
کل بازدیدها: 278593