• وبلاگ : تـكـبـير
  • يادداشت : داستان کوتاه از زندگي امام هادي عليه السلام (3)
  • نظرات : 1 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام حاج آقا
    خوبيد؟
    خانواده خوبن؟
    راستش بيست روز ديگه عازم سرزمين وحيم
    خواستم ازتون حلاليت بطلبم
    حلالم کنيد
    به خانواده هم سلام برسونيد
    ياعلي
    پاسخ

    سلام خانم پريور/ممنون/الحمدلله/انشاء الله به سلامتي/حتما ما رو يادتون باشه ...
    + وفا 


    سلام عليکم حاج آقا حالتون چطوره؟

    ماشاالله سرتون هم که خيلي خيلي شلوغه. مباهله راه مي اندازيدو...

    راستي اگر اسلام امثال شما رو نداشت ما چه خاکي تو سرمون ميذاشتيم؟

    راستي تقبل الله

    پاسخ

    سلام / اين طوري نفرماييد :(
    سلام عليکم
    لينک شما بانام امام نقي عليه السلام 7 باافتخار درلينک باکس فدائيان امام نقي عليه السلام قرار گرفت...
    شما هم ميتوانيد باقرار دادن لينک يالوگوي لينک باکس مارا ياري کنيد....
    پاسخ

    عليكم السلام/ممنون
    جالب بود ممنون.........
    پاسخ

    خواهش ميكنم

    كدام اسراف هست؟

    آقا وارد بر متوكل شدند

    متوكل متوجه عمامه حضرت شد كه از پارچه اي نفيسي بود...

    و به حضرت گفت:عمامه ي گران قيمتي داريد

    حضرت:آري،اين را كسي برايم اورده است و500درهم قيمتش هست...

    متوكل:اين اسراف نيست؟؟

    حضرت: شنيدم كنيزي به1000 دينارخريده اي؟!؟!؟

    متوكل:آري

    حضرت:من پانصد درهم،عمامه اي براي شريف ترين عضوم گرفته ام و تو هزار دينار كنيزي براي پست ترين عضو بدن خريدي...

    خودت بگو كدام اسراف است.....

    پاسخ

    اي ول مهدي جون :)
    السلام علي الهادي النقي ...
    سلام
    تلفن که جواب نميدي لااقل اينجا بگو! خوبي؟
    ظاهرا مباهله پيروزمندانه بوده!
    پاسخ

    سلام عزيز / شرمنده اگه بعضي موقع ها جواب نميدم :( / الحمدلله بله پيروزمندانه بود . از بس اطمينان داشت به باطل بودن خودش اصلا حاضر نشد بياد :))